گاهی باید چون دریا آرام بود، حتی در اوج موج های طوفانی
گاهی هم باید جای دریا بود تا آرامش آسمان آبی را
با چشمان خیس دریایی لمس کرد
دلتنگم، دلتنگ تمام روزهای کودکی، آن روزهایی که نرمی ساحل
را با دستانم لمس میکردم
و
آرامش دریا را با گوشم حس.
قایقی خواهم ساخت از جنس مهربانی دریاها
قایم را در آب خواهم انداخت، و
نظاره گر آیت خدا که در تک تک وجود لحظه های
اطرافم پراکنده است، خواهم شد
هر چیزی آیتی از وجود حق است.
با چشم دل و سر نظاره گر طنین ابرهای پاییزی بر قلب زمین هستم
شاید که این ابرها دل خموشم را روشنا بخشد
ای ابرها، آیا نمیدانید که زمین با دل ماها چه کرده است که اینگونه
سفر بر زمین کرده اید؟ ای ابرها دل ما هوس آسمان دارد،
چگونه اینک شما بر زمین نشسته اید.
ای ابرها ای آیت خدا! کمی مکث، کمی صبر،
میخواهم بر صحن سفیدت سوار شوم و با شما به آسمان هجرت کنم.
دلم پیاده است. مرا جا مگذارید که دل دیگر طاقت این زمین را ندارد.
تاریخ عکس های گرفته شده: اول آذر 1393
[ سه شنبه 93/10/2 ] [ 11:25 صبح ] [ سمین ]